lauantai 18. joulukuuta 2010

من و ساحل

یادمه بهاره پارسال ساحل دختری که اشنایه خانوادگیه ما بود قرار شد بره فرانسه من و ساحل قبلا 1/2 بار همو دیده بودیم اما خوب اصلا با هم حرف نزده بودیم روزه قبل از اینکه بخاد بره Good Bye Party گرفت خوب ما هم دعوت بودیم و رفتیم همه مشغوله رقصیدن بودن من خواستم برم Wc اما قبلش یکی دیگه اشغال کرده بود اونجارو من منتظر موندم تا بیاد بیرون وقتی در باز شد من دیدم که صاحب مجلس یعنی ساحل خانوم اون تو بودن وقتی اومد بیرون ما چند ثانیه داشتیم همو نگاه میکردیم که برشت به من گفت : -ببین من دارم میرم اما میخوام همچنان با تو رابطه داشته باشم -من که از خدام بود چون وقتی اون هیکله نازشو میدیدم واقعا حالی به حولی میشدم بهش گفتم : -ساحل خانوم بنده نوازی میکنین من از خدامه تو ماله من باشی -باشه پس من رسیدم اونجا باهات تماس میگیرم و شمارمو بهت میگم -باشه واقعا خوشحالم کردی بعد من رفتم تو و اونم اومد بیرون تو همین حین شونشو زد به من منم دستمو زدم به دستاش وای چه گرم و لطیف بود من برگشتم بیرون اومدم و سر جام نشستم بعد چند دقیقه ساحل اومد دستمو گرفت و گفت : -پاشو با هم برقسیم وای خدا انگار دنیار بهم داده بودن رقصیدن با همچین جیگری ..... باید بگم تا اون موقع هیچ دختر و پسری تو رقص جلو من کم میاوردن تو هر تور رقص :تکنو/بندری/عربی/بابا کرم و ... (البته بچه ها اینو به حسابه چیز بودن نزارنا ) خلاصه منی که تا حالا کم نیاورده بودم جلو ساحل کم اورده بودم لا مذهب چنان قری به کمرش میداد که ادم خشک خشک ابش میومد بالاخره اون شبه رویایی تموم شد و ما با ساحل خدا حافظی کردیم تو راه همیه فکرم پیشه اون بود شب هم خوابم نبرد فرداش ساحل رفت بغض سختی تو گلوم بود که نمیترکید شب ساحل به قولش عمل کرد و زنگ زد : -الو بله -الو عماد.... عماد سلام -سلام خانومی....رسیدن به خیر -خوبی -اره عزیزم - تو چتوری ... راحت سفر کردی -ای بد نبود -عماد شمارمو یاد داشت کن من نمیتونم زیاد حرف بزنم -باشه باشه بگو -00336741...... -باشه مرسی -زود زود زنگ بزنیا -باشه حتما -خدا حافظ -خدافظ از اون به بعد من شروع کردم به زنگ زدن با هم کلی حرف میزدیم میخندیدیم گریه میکردیم و .... معمولا شبا ساعت 3/4 بهش زنگ میزدم اونم بدونه کارت تلفن یه شب خیلی حشری شده بودم نمیدونستم چی کار کنم تلفن کردم به ساحل گفتم بلکه بتونم با اون یه حالی بکنم..... اما مگه میشد من بهش چی بگم اخه هر چی فکر میکردم بدتر نا امید میشدم گرمه صحبت بودیم که دیگه کیرم داشت شرتمو پاره میکرد هر چی اومدم بهش بگم چه حالی دارم نمیشد میترسیدم نا راحت بشه و دوستیمون به هم بخوره تو همین گیرو داد گفتم از طریقه شوخی وارد شم بعده چنتا جک سکسی بهش گفتم : -ساحل -بله -ساحل میای سکس تل کنیم (البته نه به این اسونی که اینجا گفتم) -چی -سکس تل اره سکس تل میای یه کم خندید بعد گفت اره -تا گفت اره گفتم چی تنته {بعدها ساحل از این حرفه من به عنوانه یه خاطره خوب یاد کرد که تا بهم گفت اره منم نه ورداشتم نه گذاشتم گفتم چی تنته } -گفت : یه تاپ با شلوارک همون مینی جوپ -درشون بیار -باشه -گرمایه بدنشو احساس میکردم بهش گفتم ساحل ؟ -بله -من دوست دارم میخوامت -منم میخوامت عزیزم -یه لب میدی -بیا لبایه من ماله تو -احساسه عجیبی بود حس میکردم واقعا لباش رو لبامه بعد چند دقیقه گفتم ساحل دستم رو سینه هاته دیدم هیچی نمیگه گفتم دارم سینتو میمکم اونم میگفت باشه ا....ه احساس میکردم سینه هاش تو دهنمه ساحل دارم نوک سینتو با نوکه زبونم میمالم میخوام همشو بخورم... -من متعلق به تو ام بخور عزیزم من پشته تلفن ملچ مولوچ میکردم گفتم دارم میام پایین تر میخوام کستو بخورم اوووووم دارم از بالا تا پایینشو میلیسم -اه ا.....ه اروم تر با نوکه زبونم دارم لاشو میخورم قشنگ از بالا تا پایین و بر عکس لبامو میزارم رو کست و هر چی اون تو هستو میک میزنم میکشم بیرون اوووووف تو این حال چشمامونو میبستیم و به یه سکس واقعی فکر میکردیم بعد بهش گفتم میخوای ساک بزنی گفت : -بدم نمیاد -گفتم پس بخور -اونم شروع کرد به گفتن و خوردن چنان اه اوه میکرد که انگاری واقعا داشت ساک میزد -دارم میخورم نوکشو لیس میزنم تند تند میخورم -اخ تا تشو بخور همش ماله تو خب این قسمتو کوتاه میکنم ( سکس میکردیم و تقریبا ارضا میشدیم) من واقعا دوسش داشتم همیشه با هم کلی حرف میزدیم و مسه همه حتی قهر میکردیم و .... تابستون سال 81 یعنی 10 تیر روزی که روزه تولدشم بود ساحل قرار شده بود بیاد ایران خیلی خوشحال بودم چون هم میتونستم ببینمش و هم اینکه دیگه رومون به هم باز شده بود و من میدونستم میتونیم با هم Real Sex داشته باشیم . از روزه قبل خودمو اماده کردم از هر لحاظ اماده اومدنش بودم نمیدونم اون روز چرا تا شب بشه انقد طول کشید.به هر حال شب شد ساعت 12 پرواز میشست منم مشتی تریپ زده بودم یه دست لباس رسمی و با کلاس خلاصه رفتم فرودگاه مامانش / داداشش/ خواهرش/داییش/خاله و شوهر خالشم اومده بودن همه منتظر ماندیم ..... بالاخره عشق من اومد واییییی عجب چیزی شده بود ابو هوا بهش ساخته بود وای موهایه طلایی عجب گوشتی معرکه شده بود هر چی بگم کم گفتم اومد اما هنوز منو ندیده بود بعده احوال پرسی و ماچو بوسه با مامانش و بقیه راه افتاد که بره فکر کرده بود من نیومده بودم که یهو مامانش گفت : -ساحل حواست کجاس عماد اونجاست =====> ساحل همونتوری که 2 تا کیفش دستش بود برگشت و منو دید 2 تا کیفی که دستش بود از دستاش افتاد و دوید طرفه من ظرفه 3 سوت دیدم تو بغله یکیم ساحل حسابی بغلم کرده بود و منو میفشرد و گریه میکرد منم بغلش کردم و بهش میگفتم اروم باش عزیزم و سرشو ناز میکردم بعد از من جدا شدو رفت به منم گفت با داداششو داییش بیام خونشون منم گفتم باشه اونا با یه ماشین رفتنو ما هم با یه ماشین رسیدیم دره خونه ما زودتر رسیدیم اونام رسیدن بعد گوسفندیو که از قبل اماده کرده بودن رو جلوش قربونی کردن اونم انگشته نازشو زد تو خونه گوسفنده و زد به پیشونیش بعد همه رفتن تو مشغول رقصیدن بودن همه اما من عین بچه ها یه گوشه نشسته بودم یواش یواش داشتن بساط شام رو اماده میکردن دیگه همه سر و صدا ها خوابید تو تمامه این مدت ساحل به من نگاه میکرد و لبخند ملیح و عاشق کشی به من میکرد شام اماده شده بود همه دوره میز نشستن منم نشستم اما تو دلم غوغا بود میل هیچیو نداشتم همه شروع کردن اما من دست به هیچی نزدم همه میگفتن بخور اما من فقط نگاه میکردم نگاهم فقط به خوردن و لبهایه ساحل بود. همه غذاشونو خوردن و یواش یواش رفتن خوابیدن . فرزام داداشه ساحل واسه من یکی از شلواراشو اورد که مثلا راحت باشم.اما اون شلوار واسه من گنده تر بود و هی از پام می افتاد و همه و مخصوصا ساحل مسخرم میکردن خلاصه من کش شلوار رو گره زدم اما فایده نداشت بازم می افتاد.همه رفته بودن .سکوت همه جا فریاد میزد.من مونده بودم و اون خانوم خوشکله مامانش و خواهرش تو اتاق مامانش بودن/فرزام و داییش تو حال خوابشون برده بود//خالش و شوهر خالش و کوچولوشون هم تو اتاق سابق ساحل و فعلیه داداشش من و ساحل هم تو حال بودیم و با هم حرف میزدیم که یه دفعه ساحل گفت : -پاشو بریم اشپز خونه من گشنمه -من با تعجب زیاد گفتم : تو که همین الان این همه غذا خوردی -خوب بازم گشنم شد پاشو بریم تو همین حال دیدم که دستم گرفت بلندم کرد و منو با خودش برد اشپز خونه رفت سر یخچال و گاز یه بشقاب پره برنج و مرغ کشید و سالاد و ماست ... شروع کرد به خوردن منم نگاش میکردم بعده چند دقیقه یه قاشق برنج گرفت روشم یه کم مرغ گذاشت و گفت : -بیا بخور -نه ساحل نمیتونم اصلا اشتها ندارم -میگم بخور -نه نمیتونم بعد خودش قاشق رو گذاشت تو دهنش یه کم جویید بعد چونه منو گرفت و کشید جلو.... لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به خوردن هر چی غذا تو دهنش بود میومد تو دهنه من تا حالا هیچ غذایی به خوش مزگی اون غذا نبود دیگه تو حاله خودم نبودم شروع کردم به خوردن لباش همینطور لبایه همو میخوردیم زبونمو حلقه میکردمو زبونش رو میخوردم وای چه حسه عجیبی بود ساحل قلبش تند تند میزد دستمو بردم رو سینه هاش همینتور که لبامون رویه هم بود شروع کردم به مالوندنه سینه هاش واااییییی چه سینه هایه نرمی همینتور میمالوندمدستمو از زیر بردم زیره لباسش قلبم داشت تند میزد با نوکه انگشتم نوکه سینشو میمالوندم دیگه تو حاله خودش نبود لباسشو در اوردم یه سوتین عجیب /قشنگ به رنگه کرم تنش بود از رویه سوتین سینه هاشو میمالوندم و می بو سیدم کیرم حسابی شق کرده بود داشتم از گرما میمردم که ساحل همه لباسامو در اورد منم دامنشو یواش یواش کشیدم پایین حالا فقط شرت و کرستش تنش بود چه تنه سفیدی شرو کردم رونه پاشو خوردنبا یه دستم سینشو میمالوندم با یه دستمم میکشیدم رو کسش و دایم پاهاشو میبوسیدم و رونشو لیس میزدم با دستاش موهایه منو گرفت و سرمو کشید بالا و گذاشت رو کسش منم خواستشو اجرا کردم من شرتشو اروم از پاش در اوردم و اونم همزمان سوتینشو باز کرد . حالا دیگه وقتش شده بود من داشتم کسه نازشو نگاه میکردم که یهو شکمشو اورد بالا منم دستامو انداختم زیره کونش و بالا نگهش داشتم اروم سرمو اوردم پایین 2 تا بوس به وسط کسش زدم و شروع کردم به لیسیدناول اروم شروع کردم و اون اروم میخندید اما خوردنو تند تر کردم حالا دیگه از گرما به خودش میپیچید خیلی داغ شده بود هم خودش هم کسش . دستشو میذاشت رو سرم و محکم فشار میداد رو کسش وای که چه کسه سفید و بی مویی تند تند واسش لیس میزدم خیلی حال کرده بود بلند شدم اونم نشست رو زانوهاش کیرمو گرفت تو دستش یه کم مالوند بعد گذاشت تو دهنش اول جلو عقب نمی کرد همونتور که تو دهنش بود با زبوش میکشید به کیرم اه اخ که چه حالی میداد شروع کرد به ساک زدن همیه کیرمو میکرد تو دهنش و در میاورد با زبونش از نوکه کیرم تا تخمامو لیس میزد رفت بین پاهام و شروع کرد از پایین خوردن تخمامو میکرد تو دهنش بعد افتادم روش باز لباشو خوردم... حالا دیگه هم من هم اون کاملا حشری شده بودیم با یه دست ته کیرمو گرفته بودم و بهش گفتم برگرد میخوام بکنمت اما اون کسشو نشون داد با نگاش میگفت کیرتو بکن تو کسم بهش گفتم مطمینی گفت : -بهت گفته بودم من از تو بچه میخوام یه بچه میخوام که خون تو توو رگهاش باشه **اره راست میگفت همیشه بهم میگفت من از تو یه بچه میخوام میگفت اسمشم میخوام بزارم مجید اما من فکر میکردم شوخی میکونه اما الان اومده بود که حرفشو بهم ثابت کنه** یه لبخند رضایت زد و چشماشو بست .من هم خواستشو رد نکردم.سر کیرمو مالوندم به چوچولش یه کم با انگشت بازش کردم یه تف زدم به سر کیرم یه تفم انداختم رو کس اون سر کیرم اروم کردم تو کسش خیلی تنگ بود خیلیم داغ !! در اوردم و با یه فشاره دیگه کیرمو کردم تو و شروع کردم به تلمبه زدن واسه اینکه صداش در نیاد انگشتمو کردم تو دهنش من دیوونه شده بودم داشتم جرش میدادم اشکش در اومده بود اما رضایت تمومه وجودشو گرفته بود منم تند تند کیرمو میکردم تو در میاوردم بعد که کاملا کسش خیس شده بود کیرمو در اوردم و از پشت مالیدم به کونش پاهاشو وا کردم و 3 چاف کیرمو کردم تو کونش یه اخ بلند گفت و تقریبا بی هوش شد منم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه داشت ابم میومد اونم فهمید سریع برگشت و گفت بریز تو کسم منم بدونه هیچ حرفی با 2 تا کف دستی تمامه ابمو ریختم تو کسش اونم حسابی با دستش کیر من و کس خودشو میمالوند حسابی حال کرده بودیم و به ار گاسم رسیده بودیم .چند تا لب از هم گرفتیم و لباسامونو تنه هم کردیم و رفتیم بخوابیم که فهمیدیم ساعت 7 صبحه من لباسایه خودمو پوشیدم اماده رفتن شدم اونم بدرقم میکرد تو را پله دستمو گرفت و گفت : -به خاطر همه چی ممنون منم شونهاشو گرفتم و گفتم : -دوست دارم و میخوامت یه کم به هم نگاه کردیم و لبامونو نزدیک کردیم و یه لبه داغ از هم گرفتیم بعد خدافظی کردیم و من رفتم اما رفتن هماناو ........... وقتی رسیدم خونه دوش گرفتم یه کم دراز کشیدم و به اون شبه رویایی فکر میکردم.حدوده ساعت11 صبح زنگ زدم بهش اما مامانش ور داشت و گفت ساحل در دسترس نیست یعنی خونس اما مهمون داره ... از ساعت 11 صبح 1 ساعت به 1 ساعت زنگ زدم تا با ساحل حرف بزنم اما نشد تا ساعت 11 شب !!!! ساعت 11 وقتی زنگ زدم : -الو ساحل سلام کجایی تو بابا !!؟؟ -سلام ا................ه چی میگی بابا چقدر زنگ میزنی -من با تعجب گفتم مگه چی شده ؟ -گفت من امروز سور پرایز شدم - د چی شده مگه ؟ -مانیو سیا اومدن پیشم -اینو که گفت انگار دنیا رو سرم خراب شد (من مانی و سیا رو خوب میشناختم ) -با عصبانیت بهش گفتم Ok امشب با مانیو سیا بخواب -bye و گوشیو قطع کردم اونم دیگه زنگ نزد بی معرفت مثله اینکه منو به خاطر همون بچه میخواست ! خلاصه دیگه باهاش رابطه نداشتم تا چند روز پیش که فهمیدم ازدواج کرده اول نا را حت شدم اما بعد دعا کردم خوشبخت بشه دوستی با اون واسه من چند تا ضرر به همراه داشت : 1-پول تلفن 1 ملیون و 500 هزار تومان که هنوز دارم با هاش دستو پنجه نرم میکنم و به مشکل خوردم 2-از دست دادن یه خوشگلی مثله اون 3-شق موندنه کیرم زمانی که یاده کس نازش می افتادم به هر حال اینم داستانه من البته فهمیدم که ساحل کرج زندگی میکونه دوست دارم بدونم الان مجید ما رو دسته شوهرش شاشیده یا نه... ها ها ها ها بچه ها از همتون ممنون امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه اینتوره بگید تا بازم واستون بنویسم یه چیز دیگه منو ببخشید اگه بد شده این اولین نوشتم بود به خوبیه خودتون "SoRrY" اها یه چیز دیگه فارسی تایپ کردن واسه من خیلی خسته کننده بود چون من همیشه لاتین تایپ کردم چشمام واقعا درد گرفت تا تمومش کردم اما واسه اینکه شما راحت باشین این سختی رو به جون خریدم همتونو دوست دارم حتی ساحل عزیزمو

1 kommentti:

  1. خانمهاکیرکلفتم درخدمت شماست
    ۰۹۳۹۳۶۳۱۲۹۸

    VastaaPoista